فن فیک های سوپرجونیور

فن فیک های سوپرجونیور

Keep calm and love Super Junior
فن فیک های سوپرجونیور

فن فیک های سوپرجونیور

Keep calm and love Super Junior

تو پدرش هستی!قسمت سوم

سلامممممممTroll Meme emoticon (Meme emoticons)

من اومدم

پارت جدیدو آوردم دیه

حرفم اصا نمیاد

مدرسه ها خلم کردهههه

برید ادومه دوستانSincere Troll emoticon (Troll emoticons)

Troll Dad Dancing emoticon (Troll emoticons)

شکلکلم هم تو حلق خودم..چن وختیه به ترول علاقه مند شدم..یکم ترسناکن به نظرم

ککککک

برید دیه

    

  

:قسمت سوم:

خب،قطعا نمیشه گفت به خاطر لاغری تصمیم به این تحول بزرگ گرفته-چون اون به اندازه کافی خوش هیکل بود!-..احتمالا به خاطر چیزی مثل آمادگی.

به هر صورت،هرقدم که از اون دختر دور میشد،به گله موجوداتی عجیب نزدیک تر میشد!

و این چیزی بود که براش نیاز به آمادگی کامل داشت.چون نانچیکوهای سونگیمن همراهش نبود!

بعد از توقفی حدودا دو-سه دقیقه ای توی هر پاگرد و خود انگیزی دوباره،بالاخره به در خروجی ساختمان رسید و نگاهی به ساختمون انداخت.

"میکشمت!قسم میخورم!"

آخرین نگاه چپ رو به همراه این جمله تحویل ساختمون روبه روش داد و بعد آروم در رو کمی باز کرد و نگاهی به بیرون انداخت.

و درحالی که به تمام مقدساتی که میشناخت پناه میبرد،از در خارج شد.

"کیوهیوووووووون اوپاااااااااااااا!"

خطرناک بود..خیلی خطرناک..

گله دختری که هرثانیه بهش نزدیک ترمیشدن..

چیزی مثل جنون که کاملا توی چهره ی تک تکشون مشهود بود..

"خدایا غلط کردم.."

"قول میدم توبه کنم.."

"قول میدم از این به بعد با سونگمین عادلانه استار کرفت بازی کنم.."

"دیگه با ووکی هیونگ ل/اس نمیزنم.."

 "دیگه نصفه شبا پو*رن نگا نمیکنم..فقط روزا نگا میکنم!قسم میخورم!"

"هر هفته هم میرم کلیسا.."

"خواهش میکنم!"

در حالی که پیوسته آب دهانشو قورت میداد،این جملات رو با خودش تکرار میکرد.

در اون لحظه تنها یه معجزه نجاتش میداد.

یه رعد و برق..

یه گردباد..

"هی..دختراااااا!"

شاید هم یک عدد یسونگ..

و در عرض تنها چند صدم ثانیه،جمعیت با سرعتی برابر با سرعت نور به سمت صدا هجوم برد.

و کیوهیون نفسی از سر آسودگی کشید و به معجزه امروزش خیره شد.

********

به ساعتش نگاه کرد و برای سی امین بار آه کشید.

تعدادی طرفدار سریش و یک هیونگ وراج برای از دست رفتن نیم ساعت از روزش مطلقا کافی بود!

حالا دیگه مطمئن شده بود که چرا هیچوقت به معجزه اعتقاد پیدا نکرده بود!

تنها خوش شانسی امروزش این بود که هیچکس از رفتن اون دختر باخبر نشد..البته اون همیشه ایمان داشت که یسونگ هیونگ از اون چه که به نظر میاد به درد بخورتره..خوب،حداقل برای سرگرمی!

برای سی و یکمین بار آهی کشید و باز به ساعتش نگاه کرد و سرش رو به دیوار پشتش تکیه داد.

در اون لحظه تنها کار ممکن همین بود..هر دقیقه به ساعت زل زدن و آه کشیدن..چون درهرصورت حمل اسلحه جرم بزرگی بود!

ثانیه ای بعد،باز هم افکارش به سمت اون دختر پر کشید.

و بعد،به سمت کسی که از ته قلب آرزو داشت بتونه کله ش رو بکنه،ولی نانچیکوهاش این اجازه رو نمیداد!

باز هم افکارش ناخودآگاه به اون دختر رسید.

آروم پلکاشو رو هم گذاشت و نفسی عمیق کشید.

امیدوار بود که اون دختر دردسری درست نکنه..حتی حاضر بود به خاطرش به معجزه هم ایمان بیاره!

بعد از چند دقیقه چشماش رو باز کرد.

خبری از اون جمعیت نبود.

و شاید این،دومین معجزه ی امروزش بود!

یسونگ با غرور و افتخار به سمت دونسنگش اومد.

و دونسنگ پوکرفیس شد.

"من واقعا خوب مردم داری میکنم.."

با هیجان به کیوهیون خیره شد.

"هی..چرا من رئیس جمهور نشدم؟"

کیوهیون چشم هاش رو داخل کاسه سرش چرخوند.

"چون در اون صورت ما مطمئنا به دسته دو سقوط میکردیم!"

یسونگ با خشم بهش خیره شد.

"احمق!"

کیوهیون پوزخندی زد.

"ممنون!"

و درحالی که نگاه خیره هیونگش رو روی خودش احساس میکرد،با آرامش به دیوارش تکیه داد و به تردد ماشینا چشم دوخت.

"ووکی هیونگ کجاست؟"

چهره یسونگ کاملا آشفته شد.

"یعنی هنوز تو ماشینه؟"

کیوهیون پوکرفیس شد و به خودش یادآوری کرد که دفعه بعد حتما یه عینک آفتابی همراهش داشته باشه.

درخشش نبوغ هیونگش چشماشو اذیت میکرد!

درحالی که پوزخند میزد،خلاف جهت یسونگ شروع به حرکت کرد.

باید یه کاری میکرد.

"کدوم گوری داری میری؟"

کیوهیون پوفی کرد..حتی ساعت نه صبح هم از حقوق اولیه انسانیش برخوردار نبود!

"کار دارم."

یسونگ به سمت کیوهیون قدم برداشت.

و این چیزی بود که کیوهیون بعدها دوست داشت ازش به عنوان خشم اژدها یاد کنه!

"ما نیم ساعته معطل توی بیشعوریم!"

کیوهیون دستی تکان داد.

"بعدا میبینمت هیونگ!"

و درحالی که از خوش میپرسید که آیا هیونگش واقعا نیم ساعت معطلش بوده،سریعتر از محل وقوع احتمالی جرم دور شد.

*************

با حرص توی گوشی توی دستش داد زد:

"کجایییییییی؟"

صدایی که از اون طرف خط شنیده میشد کاملا خونسرد بود.

"هی..آرومتر!"

این بار سعی کرد آرومتر صحبت کنه.

"پرسیدم کجایی."

"چیکارم داری؟"

کلافه پوفی کرد.

"میخوام ببینمت."

صدای سونگمین وحشت زده به نظر میرسید.

"ولی من نمیخوام!"

"ساعت یک توی همون رستوران همیشگی..اگر یک دقیقه دیر کنی مردی!"

و قطع مکالمه.

دستی توی موهاش کشید و اونها رو بهم ریخت.

و بعد،از روی نیمکتی که نشسته بود بلند شد و بی هدف شروع به قدم زدن کرد.

باید میفهمید دیشب دقیقا چه اتفاقی افتاده.

نگاهی به ساعتش کرد و آهی کشید.

باید برای فهمیدنش دوساعت صبر میکرد.

*******

   

  

   

کم بود میدونم!

کاملا میدونمOkay Guy Troll emoticon (Troll emoticons)

نزنیدم همینم با بدبختی آپ کردم

به قرآن یه هفته هر شب یه ربع روش کار میکردم تا این شد!

الان حرصتون دراومده؟

U Mad Troll emoticon (Troll emoticons)

خو به من چه

بچه ها یه نظرخواهی داشتم!

به نظرتون این فیکو ادامه بدم؟

خودم واقعا دوست دارم ادامه بدم

ولی..

اگر کسی دوست نداره آپش کنم..موقتا آپ نمیکنم

حتما نظرتون رو بگین

دوشنبه هفته بعد منتظر قسمت جدید جاده عشق باشین

فعلا!

نظرات 10 + ارسال نظر
کریس وولف پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 20:45

هع
مزخرفه
حتی بعد ازز خط چهارم نخواستم بخونمش

نظر شما کاملا محترم شمرده میشه دوست عزیز

Hedieh یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 22:42

سارایی ادامه بدیا
من اینو دوست
ممنونم ازت

عزیز دلم^_^
اسمم درساست! ولی خوب سارا رو هم دوست دارم
اصا هرچی دوست مینمایی صدام کن!
واقعا خوشحالم که خوشت اومده
حتما ادامه میدم^^
خواهش چینگو

azarakhsh یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 03:06

من شب می زارم چون تنها وقت ازاد منه ..........................شوما روز جواب میدادی نمی شد مثلا................................خوب مثل این که من فقط این جا نکته سنجم ...............................یکم یاد بگیر فقط من که نباید صفت های عجیب غریب تو رو بگیرم ....والا .........فقط من باید مثل تو خل و چل بشم .......یادم وقتی وارد وبلاگت شدم سالم بودم .......دیگه تو از کجا گرفتی رو نمی دونم ...........................................گفتم یکم صفتم رو به شما انتقال بدم ......سعیم رو کردم .......بعد امتحانت کردم ............صفر شدی انتظار دیگه ایی نمی رفت ..............................تا ببینم امتحان دیگه کی برگذار میشه .............مثل همیشه.......این جوری سر کلاسم نبینمت.........................درسا نکته سنجی درس سختی نیست فقط یکم تلاش می خواد....................یکم جدی بگیر نخند ..............دارم میگم نخند....................................................................................
.
.
.
.
.
.
روانی هم خودتی ....
این مطلب صرفا طنز بوده و سو استفاده و سو تفاهم به نحو پی گرد قانونی دارد
اسسسسسسسستاد نکته سنج و شجاع شما
در مورد کیو هم در جریانم ..........مکنه ی ترسو اما جدا خوش صدا ........
بای

هولی//شت! فازت منو کشت!
اوهوم..آی گات ایت!*laugh*
آنیو!
آره باو فقط تویی!
منو میگی داداش؟
من؟!
واسه پارت بعد رمز میذارما! نمیتونی بخونیا! *devil*
ککککک
میدونم..مثه ریاضی میمونه!
چشم استاد!
منم دوست دارم!
به "هر" نحو!..نکته سنج خانوم:|
قربان داداش!
بعله..قشنگ به خودم رفته بچه!
دروغ میگم؟ ا همه تون کوچیک تر و ترسو تر و خوش صداتر و کیوت ترم
نه مرگ من دروغ گفتم؟*pokerface*
فعلا!

Euna شنبه 11 مهر 1394 ساعت 21:27 http://sup3rjunior.ir

اپ کن پلیززز من خیلی خوشم اومد اما کمــــه نمیشه هفته ای دوبار بذاری؟؟
چج.ری بصبرم من!!!
پووووفففففف من میمیرم تا این تموم شه

الهی بگردمت!
خوشت اومد خواهر؟
میدونم کمه ولی بخدا اگر ا وضع زندگیم خبر داشتی کلی هم ذوق میکردی سر همین که هنو زنده م لارم آپ میکنم!
ینی اینطور بگم که ساعت شیش میرم مدرسه ساعت سه برمیگرده خونه!..هر روززززز!
سعیمو میکنم که کیفیتش رو بالا ببرم که همونی رو هم که میکنی حال کنی باش!

sunny شنبه 11 مهر 1394 ساعت 19:30 http://hamechee-hameja.blogsky.com

سلام داستانت واقعا عالیهههههههههههههه

اوه!
ممنونم عزیزم

parisa شنبه 11 مهر 1394 ساعت 11:26 http://village-story.mihanblog.com/

وای خداااااااااااااااااااا
بزنم لهت کنم؟؟؟
واقعا داری میپرسی ادامه ش بدم یا نه؟؟؟؟
از تو انتظار نداشتم.
معلومه که باید ادامه ش بدی....
ندی با من طرفی...
و اماااااااااااااااا
"خدایا غلط کردم.."

"قول میدم توبه کنم.."

"قول میدم از این به بعد با سونگمین عادلانه استار کرفت بازی کنم.."

"دیگه با ووکی هیونگ ل/اس نمیزنم.."

"دیگه نصفه شبا پو*رن نگا نمیکنم..فقط روزا نگا میکنم!قسم میخورم!"

"هر هفته هم میرم کلیسا.."

"خواهش میکنم!"
وای خدا اگه بدونی چقد به این قسمتش خندیدم...
خخخخخخخخخخخخخخخ
خیلی باحال بود این پارت.
چون لذت بردم از کوتاهی پارت صره نظر میکنم و چیزی بت نمیگم.
اوه اوه من برم پارت بعدی گمشده رو بنویسم.
دهنم سرویس شد....

بمیرم ببخشید آجی خو اون موقع به این نتیجه رسیدم!
الان نه..نتیجه رو تغییر دادم!
ککککک دقیقا دنم سرویسید تا اونو نوشتم! به ولله انقد سر این پارت وقت گذاشتم که نگو! به نظر کم میاد ولی واقعا نوشتنش تو این شرایط که اصا طنزم نمیاد برام سخت بود شدیییییید
قربونت برم خواهر
شرمنده روی ماهتم دیه! نشد که بیشتر بشه..تازه فردا امتحان شیمی دارم و در یک کلام میگم که هیچی بارم نی! انقد سلیس!
اوه پارت جدید
ایوول
بنویس که منم بیام بخونم!

azarakhsh جمعه 10 مهر 1394 ساعت 23:45

منظورم از جواب دادن این نبود
شکلک گذاشتن برای توصیف حال و حس اون شخص در اون لحظه هست من سه شکلک
گذاشتم ................
حالا حس و حال من چی بود..........و برای چی بود هر کدوم وگذاشتم توضیح بده می خوام بدونم تو این زمان کم چقدر منو میشناسی ........چقدر باهم دوستیم .....................................
خیلی هم مهم نیست فقط می خوام نکته سنجی تو رو چک کنم
یه مدت دیگه شجاعتت رو مورد ازمون قرار می دهم................
خل و بیشعور هم خودتی..........

باو خنگ که نیستم!
پیچیده ست..
منم هوشم یک مقدار پایینه..هیچوقت تستای هوش رو خوب جواب نمی دادم کککک
از سوالات ساده تر نمیشه برای سنجش نکته سنجی استفاده کنی پلیز؟
البته هر سوالی بود من جواب میدم ولی آخه خواهر من ساعت دوازده نصفه شبه! مخم به ولله نمیکشه!
من تا حدودی میشناسمت ولی این آزمونو بذا واسه روزا!
من کلا موجود ترسویی هستم! یه جورایی میشه گفت تو این مورد به کیوخان کشیدم! اونم ا زمین و زمان میرسه بچه!
قربونت برم منم دوست دارم!

azarakhsh پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 04:29

شکلک هایی که گذاشتی مورمورم میکنه .................خیلی باحال اما چندشن
درسا با این سلیقت .......استیکر نداری می خوای من عکسم رو برات بفرستم...................................................................................نه نه نه اون وقت همه عاشقم میشن .......یا شاید هم از ترس وبلاگت خالی از خواننده بشه...............................شوخی کردم ....
اما جدی توکسا این استیکرااین جوری ان
ریلی دات وان
دی ار گروس
اندرستاند اور من اندرستادت کنم
مثل لیتوک هم انگلیشی حرفیدم که شاید تاثیر بیشتری بزاره اما من چشم اب نمی خوره
من شجاعم یه وقت فکر بد نکنی ...فکر نکنی من ترسیدم
حالا اگه ربط این سه تا شکلکو پیدا کردی
خیلی واضخه فقط به حرفام فکر کن
در جواب انتظار دارم بگی زبون و
عصبانی و.....برای چی بودن چه ربطی به هم و به من داشتن.............
کلا زده به سرم از وقتی با سوجو و تو اشنا شدم .......معما طرح می کنم خدایااااااااااااا...........کمک .............
.
.
.
.
.
حالا تا خدا منو شفا بده شما جواب منو بده

ککککک تروله دیگه!
آره دخیخا..منم بین یه دوراهی عجیب گیر کردم..هم ازشون چندشم میشه هم دوسشون دارم!
ککککک گفتم تنوع بشه:|
ئه؟نمردم و معنای واقعی کلمه اعتماد به سقف رو هم فهمیدم..وب ما که بازدید کننده نداره!..چرا..داره..ولی هیچکی نظر نمیذاره لامصــــب
واسه همین ما دقیق نمیتونیم آمار کشته مرده هاتو دربیاریم:دی
کککک
میدونم..میدونم باو
آره خب راست میگی..حالا یه بار گذاشتم واسه تنوع!
آهان
کککک
نه آی ریلی اندرستود!
چرا..اصا هرچی مثل تیکی اوپا باشه همون دقیقه اول تاثیر خودش رو میذاره..مطمئن باش!
نه بابا..تو و ترس؟اصا مگه داریم؟
ککککک
اصا دادم با آب طلا بنویسن حرفاتو!
و.....
اوه!کککک
جواب دادم دیه!

azarakhsh پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 02:35

خوب بود ................من دوست داشت
من داستان و دوست داشت
کیو دویلک جهادکرد با این تحولاش
دیگه با ووکی چچچچچچچچیییییییییییی....
دیگه نصف شب چچچچچچچچچچچچیییییییییییییییییی
کیو منحرف...................لیتوک گیر چه ادمی افتاده
می گم نکنه بین سونگمین و کیو چیزی هست
تو داستان من یه چیزایی فهمیدم که کلی نکته سنجی به خرج دادم(پس نیوفتم خوبه)...............اما بیشتر من تو رو می شناسم که اینو می گم اگه این طور باشه عجب شیر تو شیری میشه..................من دارم خبر از یک سونامی میدم......................من نترسیدم در جریان هستی که من چه قدر شجاعم
راستی من از داستان خوشم میاد.......حالا اگه خودت نمی خوای یا نظرات و دوست نداری دیگه دیگه...............پشت بند حرف جینگول ..........شوخی کردم......من راحتی شما برام مهمه (یه مرتبه چه مهربون شدم) ......................................................و میدونم برای کارات دلیل منطقی داری
بای

سلام خواهر خوفی؟
دوست داشتی؟ خوب خدا رو شکر..خوشحالم
ککککک
دویل مکنه است دیگر..
هوووووم...ممکنه..دیگه بستگی به قوه تخیلات خودت داره خواهر نکته سنج من.
کککک نه بابا نسیمم تو این فیک قرار نیست بیاد!
آره
ممنونم..دوبار گفتیا!
نه بابا..خو جینگول سال دوم یه خو کارش سخته( نمیگم سخت تر از من البته )
ککککک..بابا مهربان
من؟
واسه کارام؟
مگه من اصا کاری کردم ورپریده؟!
فعلا!

Jeengul چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 15:38 http://www.jeengul.blogsky.com

ای بااابااااا
حالا من حواسم نبود، توی بیشعور (اونی مودب!) نباس می گفتی اینو عاپ کردی :| ؟
خخخخ الان زورم میاد نگم کم بود!!! می خوام حرصتو دارم هاهاهاها!
ادامه ندی؟ مگه دست خودته :| اگه خسته شدی، جان من بهونه نیار (اونی رو اعصاب!) :| البته من جای تو بودم، اول اون عازمون فیلترینگ _لعنتی_ رو می دادم بعد با تمرکز می نشستم پای این ... نظرت؟ ... گر چه خودم موافق نیستم چون دوست دارم ببینم چی میشه ولی خو من اونی مهربونی ام دیه ^_^ !
و اما نظر!
ایمیل می زنم میگم، بهتره
مکنه یه کم دیر شه، چون دارم میرم جایی

بعله!!!!
چیه خو از این به بعد قبلش میگم بت!
کککک میدونم:|
او آزمون فیل/ترینگ لعنتی خرداد ماهه!
حالا نظرت؟
تا خرداد ماه نه آپم؟البته سرم واقعا واقعا شلوغه ولی بازم نمیتونم به خودم بقبولونم لامصــــب
اوهوم اوکی مرسی!
البته این پارتی رو که میبینی،من به محض تموم شدنش گذاشتم تو وب
یعنی بازخوانی..ویرایش..هیچیییییی
اون روز باید آپ میکردم!مجبور بودم
ولی باس یه برنامه ریزی درست حسابی بکنم
این پارت خیلیییی آبکی بودالبته کلا این فیک زیاد نیست
فوق فوقش حدس میزنم پونزده پارت بشه:|
درصورتی که جاده عشق فکر میکنم از بیستا یکم بزنه بالا^_^
خوب به عنوان کارای اول بد نیست
گرچه چندتا ایده دارم که اونا رو هم واقعا میدوستم اما الان نمیتونم شروعش کنم..اصا نمیشههههه
حتی دیروز از آپ تو پدرش هستی هم منصرف شدم:|
خودم میدونم..پارت خیلی کمی بود
هی خداااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد