فن فیک های سوپرجونیور

فن فیک های سوپرجونیور

Keep calm and love Super Junior
فن فیک های سوپرجونیور

فن فیک های سوپرجونیور

Keep calm and love Super Junior

تو پدرش هستی! قسمت چهارم


   

سلام چینگـــوهای آبی خودم

بر هر کی که این قسمت را میخواند 

و هرکی که نمیخواند.. 

کلا سلام عرض شــد! 

پس از قرنهـــا(:|) قسمت جدید این فیک حاضر شد  

ینی شیک تجزیه شدم تا نوشتمش 

   

راستی..عزاداری هاتون هم قبول باشه 

بریــــد ادومه 

حرفــــم نمیاد...خوابم میاد! 

ســـــه هفته س که همه ش احساس میکنم کمبود خواب دارم! 

والا نمیدونم چرا 

برید ادومه   

  

نظــــر یادت نره خواهر من 

پارت های بعد رمزی هستن

( تیکی نوشت:مونده بودم امروز اینو آپ کنم یا نه..ولی خوب..آپش کردم..و این قسمت هم قدری کمه..به بزرگی خودتون ببخشید^_^..راستی، این پارت زیاد خنده دار نیست..میدونید چرا دیه!..ادومه)

  

   

 

:قسمت چهارم: 

    


صدای رعد و برق یا صدای تقه در..


هرچی که بود،خیلی اهمیتی نداشت.. 


چون به هرحال باعث شد لیتوک با شنیدنش از تخت به پایین پرت شه و فحشی نثار -در واقع هیچکس بکنه! 


  


دونگهه وارد اتاق شد و با دیدن خواهرش که به طرز فجیعی روی زمین پهن شده بود،دستش رو جلوی دهنش گرفت. 


لیتوک،گرچه که مطمئن نبود این کار دقیقا برای جلوگیری از خنده س یا یا به نشان احساس تاسف و تعجب،اما چیزی که بهش اطمینان داشت این بود که الان شدیدا نیاز به کفشای پاشنه بلندش داره..-خوب..هرکسی طبیعتا یه سلاحی داره و پارک لیتوک هم از این قائده مستثنا نبود!- 


دونگهه بالاخره موفق شد حرف بزنه. 


"نو-نوناااااا..خوبی؟!" 


و ثانیه ای بعد،چنان چشم غره ای به سمتش پرتاب شد که مجبورش کرد چند قدم عقب گرد کنه. 


دونگهه ل/ب باریکش رو به دندون گرفت و پوستش رو با استرس جوید..خشم خواهرش تو فرهنگ لغت هرکسی که اون رو میشناخت به کلمه 'مرگ' معنا میشد! 


"نونااااا..من..ببخشید..من برم مدرسه" 


لیتوک سرش رو-که به خاطر برخورد محکمش با زمین به شدت درد میکرد- با دست ماساژ داد و رو به برادرش که داشت حرکت میکرد تا از اتاق بیرون بره،گفت: 


"نهار خوردی؟!" 


دونگهه لبخندی پهنی زد و با سرعتی عجیب کنار خواهر ضرب دیده ش نشست. 


"خوب آره..یکم کیمچی.." 


لیتوک موهای برادرش رو آروم بهم ریخت. 


"باشه..برو دیرت نشه!" 


و با لبخندی برادر کوچیک ترش رو تا دم در همراهی کرد. 


و بعد از اینکه در رو بست،خمیازه ای کشدار کشید و پشتش رو خاروند. 


اصلا نتونسته بود بخوابه. 


ذهنش درگیر بود..و همینطور دلش.. 


نمیدونست که چرا ولی درگیر بود.. 


نمیدونست که چطور ولی درگیر بود.. 


نمیدونست که چه کسی..


شایدم میدونست.. 


کلافه پوفی کرد و رفت تا کمی رامن بخوره. 


******** 


دونگهه دستانش رو باز کرده بود و کنار دوستش روی جدولا قدم برمیداشت.   


   


"خب که چی؟!" 


"نمیدونی این یعنی چی؟!" 


"اوه،به خاطر خدا دونگهه!دست بردار.." 


دونگهه با دلخوری روشو برگردوند و دستاشو توی همدیگه قلاب کرد. 


هیوکجه محکم به پیشونی خودش زد..هضم 'یه دونگهه ی در حالت قهر' از هضم 'یه دونگهه ی در حالت معمولی' واقعا کار سخت تری بود! 


"یا لی دونگهــــــــــــــــه!" 


دونگهه یکدفعه روشو برگردوند و به چشمای دوستش خیره شد. 


هیوکجه آب دهنشو قورت داد..مثل..یه..ماهی-مرده..بهترین توصیفی بود که در اون لحظه میتونست از دونگهه داشته باشه! 


قدم بعدی لی هیوکجه -در واقع-ماست مالی حرفای چند لحظه پیشش بود! 


"خوب..بیا فرض کنیم که نونا واقعا مشکوک میزنه..الان میخوای چیکار کنی؟" 


دونگهه دستشو زیر چونه ش زد و متفکرانه زمزمه کرد: 


"تحقیق!" 


و هیوکجه پوکرفیس شد. 


******** 


کلافه با پاهاش ضرب گرفته بود و در همون زمان، مشغول شکوندن قلنج انگشتاش بود..ظاهرا امروز قرار بود که مشتش خیلی به کارش بیاد.


اون احمق چیزی حدود هفت دقیقه و پنجاه ثانیه دیر کرده بود. غیر قابل بخشش بود!!


جهت خالی نبودن عریضه، منو رو برداشت و نگاهی به اون انداخت. خب،شاید هم پرستیژی بود برای دخترایی که داشتن ازش عکس مینداختن! 

  

از دور کلاه شناور در حرکتی رو دید. 


تشخیص اینکه چه کسی داره زیر اون کلاه مسخره شناور در حال حرکت راه میره، برای کیوهیون چندان سخت نبود! 


"دیر که نکردم؟!"


کیوهیون نگاهش رو از منو نگرفت. 

" هشت دقیقه و چهارده ثانیه! "


سونگمین محکم به پیشونی خودش زد و آهی کشید.


کیوهیون بالاخره دست از سر منو برداشت. 


" بازم که همین تیپ مسخره رو زدی! "


سونگمین صندلی رو با مهارت خاصی چرخوند و روش نشست. 


" امروز سرم خیلی شلوغه! باهام چیکار داری؟"

   

کیوهیون با سوءظن به دوستش خیره شد. 

" دیشب خونه نیومدی؟!"


" نه؛ تو اونجا دختر برده بودی! "


کیوهیون برای حفظ آبرو در ملا عام، از زیر میز لگدی حواله سونگمین کرد و زمزمه کرد:


"خفه شو سونگمین!"


و بعد حتی آرومتر از قبل ادامه داد:

" دیشب چه اتفاقی افتاد؟ "


سونگمین لبخند پلیدی زد.


"اوه! پس قضیه اینه!"


چشم غره ای که کیوهیون به طرف سونگمین پرتاب کرد، ناخودآگاه دهنش رو باز کرد.


" خب،راستش..دیشب ما با هم تو بار مشغول بودیم...برای اولین بار بود که میدیدم انقدر م/ست کردی..حالت خیلی خراب بود..یکم بعدتر، یه دختر جوون که به نظرم تا حدی خوشگل بود، اومد و کمی دورتر از ما نشست و.. بعد هم تو یکدفعه بلند شدی و دستش رو گرفتی و از بار بردیش بیرون. "


کیوهیون، با خشمی بی نظیر،دهانش رو باز کرد تا چیزی بگه؛ اما توسط سونگمین متوقف شد. 


" هی،تو که احیانا انتظار نداشتی جلوت رو بگیرم؟!خودت میدونی که موقع مس/تی غیرقابل کنترل میشی! "


کیوهیون -ناچارا- سری تکون داد.


"حالا باید چیکار کنم؟ اگر دختره بخواد برام دردسر درست کنه.."


سونگمین با خونسردی حرف کیوهیون رو کامل کرد.


" توی مطبوعات آشوب به پا میشه..بین طرفداراتون هم حتما مشکل پیش میاد..آنتی فن ها هم که.."


و به طرز خطرناکی-که به تازگی از فیلم ها یاد گرفته بود- زمزمه کرد:


"کی آر وای در خطره!"

  

کیوهیون به افق روبه روش خیره شد..درهر حال، واکنشی بیشتر از اون بین این جمعیت امکان پذیر نبود!

  

سونگمین، لیوان قهوه ای رو که سفارش داده بود از گارسون گرفت و بی تفاوت ادامه داد:

"البته،دوست//دخترت رو هم نباید از قلم انداخت!"

  

قهوه کیوهیون به گلوش پرید و به طور وحشتناکی شروع به سرفه کرد.

  

حس ششمش خبر از دردسر عظیم پیش روش میداد..

دوست دخترش،

ریووک و یسونگ،

طرفداراش،

آنتی فن ها،

مطبوعات..

  

"یا مریم مقدس!"

 

سونگمین شگفت زده به دوستش خیره شد.

"اوه..من دارم آثاری از ایمان رو توی رفتارت میبینم!"


دستشو زیر چونه ش زد و با اشتیاق ادامه داد:

"بگو ببینم دیشب چی شد!"

  

کیوهیون با نگاهی که جمله 'تو یه احمق هستی' رو تفهیم میکرد، به سونگمین خیره شد و با تاسف گفت:

"اگر میدونستم دیشب چی شده که توی اسکول رو اینجا نمیکشوندم!"

  

"نکته ظریفی بود!"

سونگمین سرش رو تکون داد و بعد با شیطنت به کیوهیون خیره شد.

"دیشب..با اون خوشگله..شیطونی که نکردی؟"

  

و بعد، دومین لگد حواله سونگمین شد.


کیوهیون خودشو جلو کشید و آشفته زمزمه کرد:

"احمق میخوای آبرومو ببری؟"


سونگمین سری تکان داد.

"این هم نکته ظریفی بود!"


کیوهیون محکم به پیشونی خودش زد.

"نمیدونم عاقبت دوستی با تو میخواد به کجا بکشه.."

 

و قهوه اش رو سر کشید.

نظرات 10 + ارسال نظر
کریس وولف پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 20:52

افتضاحهههههههههههههههههههههههههه
اصن ادامشو نمیخونم

نظر شما کاملا محترم شمرده میشه دوست عزیز
معذرت میخوام اگه راضی نبودین

PJM پنج‌شنبه 12 فروردین 1395 ساعت 21:11

ایول، خیلی باحال می نویسی! راستی قسمت پنجم کی میاد؟

مرسی عزیزم ممنون
بعد اتمام یکی از فیک هایی که در دست نوشتن دارم
زیاد طول نمیکشه
فقط یه مدت صبر کنین، بعدش تند تند عاپ میکنم

Euna جمعه 15 آبان 1394 ساعت 01:57 http://sup3rjunior.webnashr.com/

سلاممم اهم اهم من اومدم
خیلی خوب بود این قسمت ولی دوست دختر کیو کیه زودتر مشخص کن تا حسابی در خدمتش باشیم
خیلی خوبه که اونهه م هست کلا این دوتا خنگ یه شیرینی خاصی دارن
شخصیت کیو هم مثه همیشه زبون درازو و دویل دوستش دارم
مرسی توکسا عالی بود
هووم راستی این ادرس و بزن تو پیوند دیگه گم نمیشه همه ی ادرسا روی همین ثبت میشه خود به خود ادرس جدید باز میشه

سلاممم اونی خوش اومدی^_^
قربونت برم لطف داری خواهر
مشخص میشه!
اونهه ایز لاو!کلا اونهه ایز لاو!
کیو که اصا منهدمم کرده تو این فیک!
مرسی از تو که خوندی^_^
اوه! باچ باچ

پریسا یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 21:44 http://village-story.mihanblog.com/

باشه اجی بذار بیاد اول کارت دعوت که قابلی نداره....

این عشقای خیابانی آخر و عاقبت نداره ها!
از ما گفتن بو

sunny چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 19:47 http://hamechee-hameja.blogsky.com

سلام من چند تا سوال دارم چرا لیتوک اینقدر با ادبه چرا یسونگ برج زهر ماره چرا کیوهیون دهنش گشاده چرا ریووک اینقدر لاغره چرا کانگین همش کتک کاری میکنه چرا شیوون اینقدر پول داره چرا سونگ مین عاشق رنگ صورتیه چرا شیندونگ اینقدر میخوره چرا هیچول اینقدر خوشگله چرا اینهیوکاینقدر میرقصه چرا دونگهه شکل دلقکاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ از Jeengul:
با تالس و تامسون در بارش مشورت می کنم، میگم خدمتت ^_^ ! خخخ ... بفرما جواب
معمولا لیدرا باید مودب باشن. اصا مودب بوده که لیدر شده
یسونگ اصلنم برج زهر مار نیست ... اینو "تازه به سوجو رسیده ها" میگن. اونایی که یسونگو درست حسابی می شناسن، می دونن این بشر چقد ع/شقه
چون کیوهیون از بچگی موقعیت اجتماعی خوبی داشته و این موضوع که هر چی بگه، براش مشکلی پیش نمیاد، تو ذهنش نهادینه شده. نه مثل اینهیوک که خانوادۀ چندان پولداری نداشته و زیاد اعتماد به نفس نداره. ضمنا کیوهیون باید به عنوان یه مکنه، روحیۀ دویلی داشته باشه. همین کیو اگه تو یه گروهی بود که مکنه محسوب نمی شد، تا این حد به قول تو دهن گشاد نبود
چون ریووک تا دورۀ دبیرستانش خیلی چاق بوده و برا آزمون کمپانی لاغر کرده و قطعا حواسش به رژیم غذاییش هست که دیگه مثل اون موقعا نشه
اشتباه نکن عزیزم. کی گفته کانگین همش کتک کاری می کنه؟ اتفاقا کانگین تکیه گاه اعضاست
چون باباش تونسته خانوادشو تو موقعیت اجتماعی خوبی قراره بده و قطعا هم برای این مضوع تلاش کرده ... که البته شیوون هم در ازاش، هیچ وقت تو خیریه و مسائل معنوی کم نذاشته
چون از بچگی، به خاطر ظاهر دخترگونه ش، پسرا مسخرش می کردن و به خاطر همین اون ترجیح می داده با دخترا دوست باشه و قطعا این موضوع رو سلایق و روحیاتشم تاثیرگذار بوده ... غیر از اون، شخصیت سونگمین، کاملا به همچین سلیقه ای میاد ... اون زودجوش و مهربونه
شیندونگ نسبت به اینهیوک و کیوهیون کمتر می خوره ولی در کل سیستم بدنش این طوریه چون امکان نداره یه نفر با این همه تمرین رق//ص هنوزم این قدر چاق باشه
چون معمولا خوب به ظاهرش میرسه و اگه دقت کرده باشی، همیشه حتی ناخناشم مانیکور می کنه ... و واقعا به پوستش توجه داره
چون رق//ص، چیزیه که بهتر از هر کار دیگه ای می تونه انجامش بده و واقعا دوسش داره و معتقده باهاش میشه مشکلاتو فراموش کرد
این به خاطر حالت کلی صورتش و البته میمیکای خاصیه که خودش به چهرش میده و در کل بامزه بودنو معمولا دوست داره
کاملا تفهیم شد؟
توضیح دیگه ای هم لازمه؟
اینا رو گفتم چون نمی تونستم تو دلم نگه دارم و مطمئن بودم، توکسا به روش خودش میگه ... پس مال هر دومونو بخون لطفا ^_^
*******
پاسخ از teuksa :
اول والا نمیخواست جواب بدم چون جواب داداشمون کامل بود^_^
اما بعد خودش گفت دیه چیکار کنم؟!
اصا ما داریم رساله مینویسیم در این باب که الف ها بهمون مراجعه کنن مستفیض شن و ما هم کار خلق الله رو راه انداخته باشیم دیه^_^
مسئله ادب لیتوک..لیتوک از جمله کسایی تو اس امه که واقعا مودبه و به همه احترام میذاره..از هیچول خان نقل میکنم که میفرمان دوست دارن که از ادب جونگسو یاد بگیرن..یعنی اساسا ادب اوشون یک مسئله ای هست که همه بهش واقفن..و به همین علت هست که ما الف ها بش میگیم فرشته^_^..نمیخوام بگم که از هر عیب و نقصی مبراست اما خوب،کلا آدم با ادب و دلسوزیه..دلیلش رو هم من نمیدونم..زنگ بزن از خودش بپرس:|
یسونگ اصلا برج زهرمار نیست..میدونی؟..در واقع خیلی هم باحاله..اما خوب،یکم عجیب غریبه..که البته چیز خاصی هم نیست چون عجیب الخلقه بودن اساسا خصوصیت بارز و مشترک تمام اعضای سوجوعه:|
کیوهیون هم که نیاز نیست چیزی بگم..دویل مکنه است دیگر..ینی تو کل کی پاپ،تیزترین زبونو خودش داره:|..ینی کل سوجو رو که هیچ،کل کی پاپ رو میتونه درسته قورت بده..این چیزیه که من بش اعتقاد دارم!..اما دویل است دیگر،چه باید گفت؟!
ریووک رژیم گرفته لاغر شده..حالا چه رژیمی گرفته رو باس از خودش پرسید:|..قبول دارم که کلا استایل دخترونه ای داره..و واقعا هم به پشتکارش تبریک میگم به شخصه^^
کانگین همه ش کتک کاری نمیکنه..این چیزیه که بین ماها جا افتاده..البته این رو هم بگم که ما همه میدونیم که کانگین مثه بابای گروه میمونه..اینجور چیزا جنبه فان داره بیشتر
روایت است که شیوون خان رو اگر تنه بش بزنی دلار ازش میریزه!..این معلول،دو عامل دارد:1-ثروت خانوادگی و موقعیت اجتماعی پدر ایشان 2-شهرت و استعداد خود ایشان:|..
چون مثه دختراس!دلیلش رو هم که لازم نی دوباره تکرار کنم نه؟!
اتفاقا شیندونگ در مقابل ابر مکنه سوجو اصا هیچ کارس بنده خدا..اما خوب..در مورد چاقیش باس گفت که ژنش اینجوریه لابد..اصا به ما چه!..والا..هرچه که هست،مبارک دوست//دخترش باشد!
هیچول هم زیبایی طبیعی داره و هم این که خیلی به خودش میرسه..حالا این که مادرش موقع باردار بودن هینیم خان چی خورده که بچه ش خوشگل شده رو از مادره بپرس!...ینی من فقط منتظرم بچه خواهرش به دنیا بیاد!آخه میگن بچه حلال زاده به داییش میره!
برا اینکه هیوک کارش رقصه!..بهش میگن ماشین رقص سوجو..با اینکه الان سی سالشه،هنو بهترینه!تو بم بگو..اگه نرقصه پ چیکار کنه؟!
دونگهه خان شکل دلقکا نیست!..شکل ماهیاس!..اونم به خاطر فرم صورتش و پرستیژای فیشیانه شه..که این رو هم بگم که همین جناب آقای فیشی خان،عامل مرگ همه الفیش هاس!من که رسما فداییشم!

parisa دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 10:19 http://village-story.mihanblog.com/

اره بدفرم اصلا داغونم......

عه:|؟!
جدی جدی عاشق شدی؟!
من قلبم ضعیفه ها!
قرار بود عروسی تون منو هم دعوت کنی^_^
یادت نره
آدرس میدم کارتو برام پست کن!

parisa یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 17:08 http://village-story.mihanblog.com/

قربونتون برم اجیای خوشکلم.....
بسه دیگه پررونشین....
نه بابا نگران جی بی نیستم.....خوبش میشه.....
از منم سالم تره.....
میدونین فکر کنم عاشق شدم.....خخخخخخخخخخخخ....
پری عاشق ندیده بودین که دیدین.....
اینم که میگم مخم هنگه واسه همینه حواسم پرته جایی دیگه اس.....
واس همین هنگم.....

خوب پس حرص خوردن نداره دیگه:|
خودتو درگیر نکن باو اینا ا مام سالم ترن به قرآن..
خود تیکی الان دوبرابر من سن داره!
اما ببینش. .به ولله ا منم سالم تره!
عاشق شدی پ؟!

parisa یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 10:19 http://village-story.mihanblog.com/

اولشو چجوری شروع کنم؟؟؟؟؟
من بعد از چندروز اومدم باز....
انگار غریبه شدم با اینترنت و اینا....دلیلشو خودم میدونم.....
عععععععععععععععرررررررررررررررررررر جی بی پاش شکسته....
من خیلی از بقیه عقب ترم.....
سرعت هم که پایینه دانلودها سالها طول میکشه تا تموم شن.....
واما نمیدونم چی بگم....
مخم هنگه.....درگیرم شدید.....
فعلا میتونم بگم این پارت رو دوست داشتم تا وقتی که به طور کامل نظرمو بگم....
ببخشید اجی....

پاسخ از Jeengul:
عرررررر شکسته؟
غصه نخوریا!
این پسرای کی-پاپی خل، هر چن وخ یه بار یه چیزیشون میشه! فقطم ما باس حرصشونو بخوریم، پس فرداش سالم تر از دیروز میان رو استیج ملق می زنن و جفتک می پرونن :| والله!
* * * * * * * *
پاسخ از teuksa :
هر جوری که دل تنگت میخواهد بگو:|
خوش اومدی خواهر. .دلم واست تنگولیده بود. .
منم یه همچین احساس مشترکی دارم بات!
الهی بمیررررررررررررم < ○ >
آخی. .بیاسم
اشکال نداره. .گر صبر کنی ز غوره قاقا لی لی سازم برات^ _^
تو هنوز جوونی. ..خیلی ذهنت رو درگیر نکن..اعصاب خودت رو خیلی خورد نکن..هنو خیلی کارا هست که باس انجام بدی..اینطوری نمیشه ها!..واسه خودت دارم میگم..چون واقعا برام عزیزی و خوش ندارم اینجوری ببینمت!
همین که خوندی برام کافیه^_^...ممنونم

azarakhsh یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 00:54

باحال بید ........
فکر کنم کلا یه تخته ام کم شده .........
پارت های قبل در حد یه لبخند بود حالا اینی که میگی خیلی خندار نیست کلی خندیدم .......
کلا عادی نیستم ..........
خوشم میاد کیو تو درد سر ببینم ................نه خیلی درد سر جدی در حد همین کوچیک کوچیک ها اونم مربوط به لیتوک باشه.........
حرف خاصی نیست ....
فقط........
من نمی تونم لیتوک و به عنوان دختر قبول کنم.......
هنوز هم دختر زشتی هست
سوری
دارلینگ

جینگول:
کاااملا با خط به خط نظرت موافقم آذی
اصلا نتونستم موافقتمو اعلام نکنم!
*******
پاسخ از teuksa :
هوی جینگول..
تو غلط کردی با سطر به سطرش موافقی!
میگه لیتوک دختر زشتیه!
اصا تو میخوای دیگه موافقتت رو اعلام نکن..جفت پا میام تو صورتت پوستت خراب میشه!

قربونت میلطفی خواهر^_^
تازه داری فکر میکنی:|؟!
اوه واقعا؟ یادمه گفتی آدمی نیستی که خیلی راحت بشه خندوندت! الان خیلی خوشحالم که خوشت اومده و خندیدی..راستش خودمم این پارت رو دوست داشتم و واقعا هم براش وقت گذاشتم..ینی هول هولی نشد نوشتنش و این شد که تمیزتر از کار دراومد..این قسمت رو به اندازه قسمت اول میلاوم^_^
آره..منم یه همچین احساس مشترکی دارم'_'
اصا لذتی که در توصیف کردن کیو در دردسر هست در هیچی نیست به خدا! کاملا بات موافقم^_^..لیتوک کلا همه چیو شیرین میکنه:|
متوجه شدم..
<○>(دست به کمرو حال میکنی؟! )
کوفت!
تکرار نشه

Jeengul شنبه 2 آبان 1394 ساعت 17:56 http://www.jeengul.blogsky.com

هی
چرا تو فیکای تو من همیشه مینی رو دوست دارم؟!
اعجاب انگیز است :| تو یه ویتامین متقلبی :| مث خودم که یه کلود متقلبم! خخخ
خوشم نیومد که دونگهه زد تو کار پلیس بازی :| هیوکجه کارش دراومد از فردا علافی پی ماهیش خخخ
خب در کل خوب بود به خصوص این که این قسمت یه خرده (فقط یه خرده) بیش تر جلو رفتیم ... کلا روندش خیلی آرومه که البته زمانبندی تو هم روش تاثیر داره
تو تیکه های طنزآمیزی بیش تر از توصیف قوی هستی
چیز دیگه ای هم باید بگم؟
فلا چیزی به ذهنم نمی رسه
مرسی
کاور؟ نبود؟ تو معتقدی هر پارت، باید یه کاور مجزا داشته باشه :| ؟ سخت نگیر! به قول بکی فقط سعی کن بیخیالش بشی!

نمیدونم والو! خودمم دوستش دارم^_^
کککک..بلی بسیار
ولی مو خودم یه الفیش تمام عیارم^_^..ینی دونگهــــــــــــــــه خان رو همه جوره دوست دارم..حتی وقتی میزنه تو کار پلیس بازی:|..البته از اونور یه جول دلسوز هم هستم:|..الان موندم همینجوری
اوهوم..این سه روز داشتم روش کار میکردم..دیگه دیگه..
اوه، واقعا؟!
ممنونم^_^
نه..همین قدر بسمه..مرسی خواهر/○\
آره متاسفانه..سعی میکنم:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد